آن طرف جویبار دوقناری برروی بیدمجنون نشسته اندوکمی آن طرف تردودلداده قدیمی بربیدی کهن تکیه زده اندوازخاطرات بهاران گذشته برای همدیگرنجوامی کنند.
وباحسرتی عمیق ازعمق دوستی هاوآشنایی ها ی گذشته سخن به میان می آورند!
آیاآن دوستی هاتجدیدخواهدشد؟
صدای وزش نسیم بهاری هماهنگ باآوازپرندگان موسیقی دلنوازی راایجادکرده است .
وبنفشه هاهم دراین دستگاه موسیقی بی نظیرمی رقصند.
کمی دورترآبشاری خروشان قطره های آب خودرابه آسمان می پاشد تابسان بوسه ای برگونه های رهگذران بنشیند.همانندشبنم بربرگهای نسترن .
همه چیزبرای شکفتن دوباره مهیااست .
من ازبهارعبرت می گیرم که طبیعت دل انگیزوبهاری جانم راهیچگاه خزان آزوشهوت وطمع آشوب زده نکند.
من برای دیدن لاله های بوستان معرفت فصل فصل قرآن واحادیث راسیاحت می کنم . تاجانم همیشه بهاری شود.
حالم خراب وبه حال خوش طبیعت رشک می برم .
بهارباتمام زیبائیهایش مثالی برای زنده شدن دوباره است .باآنکه زنده ایم وحیات راحس می کنیم .
امامرادوجه دیگری ازحیات است .
حیاتی بهاری وبه لطافت بهار
حیاتی دورازخزان
دوستی می گفت : شدوآمدهاهمین سه چهارروزاول سال است .
وبعد همه درحالت روزمره گری وعادات قبل فرومی روند.
واین سنت، با تمام خوبیهایش یک عادت شده است نه ازسرنیاز.
حال آنکه جنس دوستی ازنوع نیازاست نه عادت .
درمسیردوستی بایدترک عادت کرد.
عمردوستی ها کوتاه وکوتاه ترمی شودحتی ازعمرفصل بهارهم کوتاه تر
من دست دوستی رابسوی دوستی درازمی کنم که جنس دوستیش ازنیازباشد ،نه عادت .
دوستی همیشه بهاری وبه لطافت بهار.