سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شنشیر

 
 


شنشیر (SHONESHIR) در اصطلاح محلی به معنی شب نشینی است (شونشیر) . درشب نشینی علاوه برآن که سنت حسنه و پسندیده صله رحم انجام می شود ، محفلی است که در آن از هردری سخن به میان می آید .امروزه این سنت حسنه جای خودرابه احوال پرسی تلفنی وsmsداده است . کلمه شنشیر مارابربال خاطره هامی نشاند تابه گذشته های دورسفرکنیم و به پای نقالی بزرگترهای محفل شب نشینی بنشینیم.خاطره هایی که شاید هیچگاه تکرارنشود . برای مهمان شب نشینی لازم نبود صاحب خانه به زحمتی مضاعف بیفتد.یکرنگی وصفاوصمیمیت حاکم بودوفاصله هاآنقدرنزدیک بودکه کسی نیاز نداشت !! مبل استیل وتابلوفرشهای قیمتی وسرویسها و دکورهایش را به رخ دیگران بکشد .
A.aghaahmadi@yahoo.com

 

موضوعات

فرهنگی(25)

کارون(1)

اجتماعی(1)

اشک(1)

رمزوراز(1)

سرزمین(1)

طبیعت(1)

 
خروش حیدری
آوای ملکوتی میرزاجلیل
تعاونی تولیدی -توزیعی سبزروستای دیزان طالقان
[عناوین آرشیوشده]

مطالب اخیر

 
 

کودکانه (پرواز خاطره، پروازی کودکانه )

دلم به آسمان کودکی پرکشید

آن روزهای قشنگ ،که خندیدن نیازی به بهانه نداشت .

نگاهم به هرطرف که معطوف می شد،زیبایی بودوطراوت .

آنقدرمی دویدم

 که نزدیکیهای ظهر،پاهایم  التماس می کردند

که دیگر بس است !!

گوله های برف بود

که به سوی همبازیهاشلیک می شد

آفتاب هم باتمام عزمتش نظاره گراین صحنه بود.

صدای فریادکودکانه بود

که دریک روزآفتابی زمستانی

 سکوت روستارادرهم می شکست .

غریوی کودکانه وبی مثل ومانند؟!!!

درآن سوی کوچه ودرست درچندقدمی صحنه بازی

 پیرمرددرحالی که به چپقش پک می زد،

چشمهای خودرابه مادوخته بود.وگاهی لبخندی می زد

لبخندی ازسررضایت

لبخندی کودکانه

شایداوهم مرغ اندیشه اش رادرآسمان کودکیش

یعنی 60سال قبل به پروازدرآورده بود.

خسته وملول ازدورنگیها

و

دلم می خواهدبخندم .

خنده ای به عظمت خنده های کودکانه وشعری بسرایم

به لطافت شعرهای کودکانه

ولحظاتی به دوران کودکی برگردم .

لحظاتی کودکانه

دلم می خواهد دوست داشته باشم .به مثل کودکی .

دوست داشتنی کودکانه

سردهم آوازی به زیبایی ورسایی آوای کودکانه

خسته ازصدای هیاهوودلتنگ ازفریادهای زخمی

ودرپناه

نواهاوآواهای گرم وگرم کودکانه

خنده های کودکانه رمزی داشت

همان رمزی که خنده رابرلبهامی فرستاد.

دلم می خواهد جایی برای دوست داشتن

درمیان این همه موضوعات عجیب وقریب

که درخانه قلبم به صورت فله ای غوطه می خورند

پیداکنم وبرسردرآن قسمت قلبم

بنویسم ،ورودهرچیزبه جزدوست داشتن ممنوع ؟!!!

ورود،فقط ورودکودکانه

دوست دارم به دوران کودکی برگردم

دوران کودکانه

ودوباره باهمان الفاظ ساده وبی ریاحرف بزنم .

حرفی ویافریادی کودکانه

آن روزها کلمه ای وقاموس نامه ای برای حرف زدن نبود

اماهمان چندکلمه بی غل وغش برای ابرازهمدلی ومحبت کافی بود.

گفتاری وپنداری کودکانه

روزگارغریبی است

بیشترنوشتن ها برای آن است که

بفهانیم سوادمان خیلی زیاداست .

هم اکنون که واژه هادراستخدام من قراردارند،حرفها، حرف دل نیست

وکاملأ مصنوعی به نظرمی رسد.

می خواهم کودکانه بنویسم

وکودکانه حرف بزنم .

ارتباط برقرارکنم درعصرارتباطات

اماارتباطی کودکانه


شنبه 88/9/21 | پیام های دیگران ()

 

گلی ازبوستان غدیر(چهل حدیث موضوعی ازمولای متقیان علی (ع ))

قالَ أَمیرُالمُؤْمِنینَ عَلِىُّ بْنُ أَبیطالب(علیه السلام) :

1- خیر پنهانى و کتمان گرفتارى

مِنْ کُنُوزِ الْجَنَّةِ الْبِرُّ وَ إِخْفاءُ الْعَمَلِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الرَّزایا وَ کِتْمانُ الْمَصائِبِ.


از گنجهاى بهشت; نیکى کردن و پنهان نمودن کار[نیک] و صبر بر مصیبتها و نهان کردن گرفتاریها (یعنى عدم شکایت از آنها) است.
***
2- ویژگى هاى زاهد


أَلزّاهِدُ فِى الدُّنْیا مَنْ لَمْ یَغْلِبِ الْحَرامُ صَبْرَهُ، وَ لَمْ یَشْغَلِ الْحَلالُ شُکْرَهُ.


زاهد در دنیا کسى است که حرام بر صبرش غلبه نکند، و حلال از شکرش باز ندارد.

***

3- تعادل در جذب و طرد افراد


«أَحْبِبْ حَبیبَکَ هَوْنًا ما عَسى أَنْ یَعْصِیَکَ یَوْمًا ما. وَ أَبْغِضْ بَغیضَکَ هَوْنًا ما عَسى أَنْ یَکُونَ حَبیبَکَ یَوْمًا ما.»
با دوستت آرام بیا، بسا که روزى دشمنت شود، و با دشمنت آرام بیا، بسا که روزى دوستت شود.

***
4- بهاى هر کس
قیمَةُ کُلِّ امْرِء ما یُحْسِنُ.
ارزش هر کسى آن چیزى است که نیکو انجام دهد.

***

 

5- فقیه کامل
«اَلا أُخْبِرُکُمْ بِالْفَقیهِ حَقَّ الْفَقیهِ؟ مَنْ لَمْ یُرَخِّصِ النّاسَ فى مَعاصِى اللّهِ وَ لَمْ یُقَنِّطْهُمْ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللّهِ وَ لَمْ یَدَعِ القُرآنَ رَغْبَةً عَنْهُ إِلى ما سِواهُ، وَ لا خَیْرَ فى عِبادَة لَیْسَ فیها تَفَقُّهٌ. وَ لاخَیْرَ فى عِلْم لَیْسَ فیهِ تَفَکُّرٌ. وَ لا خَیْرَ فى قِراءَة لَیْسَ فیها تَدَبُّرٌ.»


آیا شما را از فقیه کامل، خبر ندهم؟ آن که به مردم اجازه نـافرمانى خـدا را ندهـد، و آنهـا را از رحمت خدا نومید نسازد، و از مکر خدایشان آسوده نکند، و از قرآن رو به چیز دیگر نکنـد، و خیـرى در عبـادت بدون تفقّه نیست، و خیـرى در علم بدون تفکّر نیست، و خیرى در قرآن خواندن بدون تدبّر نیست.

***
6- خطرات آرزوى طولانى و هواى نفس


«إِنَّما أَخْشى عَلَیْکُمْ إِثْنَیْنِ: طُولَ الاَْمَلِ وَ اتِّباعَ الْهَوى، أَمّا طُولُ الاَْمَلِ فَیُنْسِى الاْخِرَةَ وَ أَمّا إِتِّباعُ الْهَوى فَإِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ.»


همانا بر شما از دو چیز مىترسم: درازى آرزو و پیروى هواى نفس. امّا درازى آرزو سبب فراموشى آخرت شود، و امّا پیروى از هواى نفس، آدمى را از حقّ باز دارد.

***
7-مرز دوستى


«لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدیقِکَ صَدیقًا فَتَعْدى صَدیقَکَ.»
با دشمنِ دوستت دوست مشو که [با این کار] با دوستت دشمنى مىکنى.

***
8-اقسام صبر


«أَلصَّبْرُ ثَلاثَةٌ: أَلصَّبْرُ عَلَى الْمُصیبَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَىالطّاعَةِ، وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَعْصِیَةِ.»


صبر بر سه گونه است: صبر بر مصیبت، و صبر بر اطاعت، و صبر بر [ترک] معصیت.

***
9- تنگدستى مقدَّر


مَنْ ضُیِّقَ عَلَیْهِ فى ذاتِ یَدِهِ، فَلَمْ یَظُنَّ أَنَّ ذلِکَ حُسْنُ نَظَر مِنَ اللّهِ لَهُ فَقَدْ ضَیَّعَ مَأْمُولاً.


وَ مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فى ذاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَظُنَّ أَنَّ ذلِکَ اسْتِدْراجٌ مِنَ اللّهِ فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفًا.


هر که تنگدست شد و نپنداشت که این از لطف خدا به اوست، یک آرزو را ضایع کرده و هر که وسعت در مال یافت و نپنداشت که این یک غافلگیرى از سوى خداست، در جاى ترسناکى آسوده مانده است.

***
10- عزّت، نه ذلّت


اَلْمَنِیَّةُ وَ لاَ الدَّنِیَّةُ وَ التَّجَلُّدُ وَ لاَ التَّبَلُّدُ وَ الدَّهْرُ یَوْمانِ: فَیَوْمٌ لَکَ وَ یَوْمٌ عَلَیْکَ فَإِذا کانَ لَکَ فَلا تَبْطَرْ،وَ إِذا کانَ عَلَیْکَ فَلا تَحْزَنْ فَبِکِلَیْهِما سَتُخْتَبَرُ.


مردن نه خوار شدن! و بى باکى نه خود باختن! روزگار دو روز است، روزى به نفع تو، و روزى به ضرر تو! چون به سودت شد شادى مکن، و چون به زیانت گردید غم مخور، که به هر دوى آن آزمایش شوى.

***


11- طلب خیر


ما حارَ مَنِ اسْتَخارَ، وَ لا نَدِمَ مَنِ اسْتَشارَ.


هر که خیر جوید سرگردان نشود، و کسى که مشورت نماید پشیمان نگردد.

***
12- وطن دوستى


عُمِّرَتِ الْبِلادُ بِحُبِّ الأَوْطانِ.
شهرها به حبّ و دوستى وطن آباداند.

***
13- سه شعبه علوم لازم


أَلْعِلْمُ ثَلاثَةٌ: أَلْفِقْهُ لِلاَْدْیانِ، وَ الطِّبُّ لِلاَْبْدانِ،وَ النَّحْوُ لِلِّسانِ.


دانش سه قسم است: فقه براى دین، و پزشکى براى تن، و نحو براى زبان.

***
14- سخن عالمانه


تَکَلَّمُوا فِى الْعِلْمِ تَبَیَّنَ أَقْدارُکُمْ.
عالمانه سخن گویید تا قدر شما روشن گردد.

***
15- منع تلقین منفى
لا تُحَدِّثْ نَفْسَکَ بِفَقْر وَ لا طُولِ عُمْر.
فقر و تنگدستى و طول عمر را به خود تلقین نکن.

***


16- حرمت مؤمن
سِبابُ الْمُؤْمِنِ فِسْقٌ وَ قِتالُهُ کُفْرٌ وَ حُرْمَةُ مالِهِ کَحُرْمَةِ دَمِهِ.
دشنام دادن به مؤمن فسق است، و جنگیدن با او کفر، و احترام مالش چون احترام خونش است.

***
17- فقر جانکاه
أَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الاَْکْبَرُ، وَ قِلَّةُ الْعِیالِ أَحَدُ الْیَسارَیْنِ وَ هُوَ نِصْفُ الْعَیْشِ.
فقر و ندارى بزرگترین مرگ است! و عائله کم یکى از دو توانگرى است، که آن نیمى از خوشى است.

***
18- دو پدیده خطرناک
أَهْلَکَ النّاسَ إِثْنانِ: خَوْفُ الْفَقْرِ وَ طَلَبُ الْفَخْرِ.
دو چیز مردم را هلاک کرده: ترس از ندارى و فخرطلبى.

***
19- سه ظالم
أَلْعامِلُ بِالظُّلْمِ وَ المُعینُ عَلَیْهِ وَ الرّاضِىُ بِهِ شُرَکاءُ ثَلاثَةٌ.
شخص ستمکار و کمک کننده بر ظلم و آن که راضى به ظلم است، هر سه با هم شریکاند.

***
20- صبر جمیل
أَلصَّبْرُ صَبْرانِ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصیبَةِ حَسَنٌ جَمیلٌ، وَ أَحْسَنُ مِنْ ذلِکَ الصَّبْرُ عِنْدَ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْکَ.
صبر بر دو قسم است: صبر بر مصیبت که نیکو و زیباست، و بهتر از آن صبر بر چیزى است که خداوند آن را حرام گردانیده است.
***

21- اداى امانت
أَدُّوا الاَْمانَةَ وَ لَوْ إِلى قاتِلِ وُلْدِ الاَْنْبیاءِ.
امانت را بپردازید گرچه به کشنده فرزندان پیغمبران باشد.

***
22- پرهیز از شهرت طلبى
قالَ(علیه السلام) لِکُمَیْلِ بْنِ زِیاد:رُوَیْدَکَ لاتَشْهَرْ، وَ أَخْفِ شَخْصَکَ لا تُذْکَرْ، تَعَلَّمْ تَعْلَمْ وَ اصْمُتْ تَسْلَمْ، لا عَلَیْکَ إِذا عَرَّفَکَ دینَهُ، لا تَعْرِفُ النّاسَ وَ لا یَعْرِفُونَکَ.
آرام باش، خود را شهره مساز، خود را نهان دار که شناخته نشوى، یاد گیر تا بدانى، خموش باش تا سالم بمانى.
بر تو هیچ باکى نیست، آن گاه که خدا دینش را به تو فهمانید، که نه تو مردم را بشناسى و نه مردم تو را بشناسند (یعنى، گمنام زندگى کنى).

***
23- عذاب شش گروه
إِنَّ اللّهَ یُعَذِّبُ سِتَّةً بِسِتَّة : أَلْعَرَبَ بِالْعَصَبیَّةِ وَ الدَّهاقینَ بِالْکِبْرِ وَ الاُْمَراءَ بِالْجَوْرِ وَ الْفُقَهاءَ بِالْحَسَدِ وَ التُّجّارَ بِالْخِیانَةِ وَ أَهْلَ الرُّسْتاقِ بِالْجَهْلِ.
خداوند شش کس را به شش خصلت عذاب کند:عرب را به تعصّب، و خان هاى ده را به تکبّر، و فرمانروایان را به جور، و فقیهان را به حسد، و تجّار را به خیانت، و روستایى را به جهالت.

***
24- ارکان ایمان
أَلاِْیمانُ عَلى أَرْبَعَةِ أَرْکان: أَلتَّوَکُّلِ عَلَى اللّهِ، وَ التَّفْویضِ إِلَى اللّهِ وَ التَّسْلیمِ لاَِمْرِللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ.
ایمان چهارپایه دارد: توکّل بر خدا، واگذاردن کار به خدا، تسلیم به امر خدا و رضا به قضاى الهى.

***
25- تربیت اخلاقى
«ذَلِّلُوا أَخْلاقَکُمْ بِالَْمحاسِنِ، وَ قَوِّدُوها إِلَى الْمَکارِمِ. وَ عَوِّدُوا أَنْفُسَکُمُ الْحِلْمَ.»
اخلاق خود را رامِ خوبى ها کنید و به بزرگوارى هایشان بکشانید و خود را به بردبارى عادت دهید.

***


26- آسانگیرى بر مردم و دورى از کارهاى پست
«لاتُداقُّوا النّاسَ وَزْنًا بِوَزْن، وَ عَظِّمُوا أَقْدارَکُمْ بِالتَّغافُلِ عَنِ الدَّنِىِّ مِنَ الاُْمُورِ.»
نسبت به مردم، زیاد خرده گیرى نکنید، و قدر خود را با کناره گیرى از کارهاى پست بالا برید.

***
27- نگهبانان انسان
«کَفى بِالْمَرْءِ حِرْزًا، إِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ النّاسِ إِلاّ وَ مَعَهُ حَفَظَةٌ مِنَ اللّهِ یَحْفَظُونَهُ أَنْ لا یَتَرَدّى فى بِئْر وَ لا یَقَعَ عَلَیْهِ حائِطٌ وَ لا یُصیبَهُ سَبُعٌ، فَإِذا جاءَ أَجَلُهُ خَلُّوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَجَلِهِ.»
آدمى را همین دژ بس که کسى از مردم نیست، مگر آن که با او از طرف خدا نگهبان هاست که او را نگه مىدارند که به چاه نیفتد، و دیوار بر سرش نریزد، و درنده اى آسیبش نرساند، و چون مرگ او رسد او را در برابر اجلش رها سازند.

***
28- روزگار تباهىها


«یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا یُعْرَفُ فیهِ إلاَّ الْماحِلُ وَ لا یُظَرَّفُ فیهِ إِلاَّ الْفاجِرُ وَ لا یُؤْتَمَنُ فیهِ إِلاَّ الْخائِنُ وَ لا یُخَوَّنُ إِلاَّ المُؤتَمَنُ، یَتَّخِذُونَ اْلَفْئَ مَغْنًَما وَ الصَّدَقَةَ مَغْرَمًا وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنًّا، وَ الْعِبادَةَ استِطالَةً عَلَى النّاسِ وَ تَعَدِّیًا و ذلِکَ یَکُونُ عِنْدَ سُلطانِ النِّساءِ، وَ مُشاوَرَةِ الاِْماءِ، وَ إِمارَةِ الصِّبیانِ.»


زمانى بر مردم خواهد آمد که در آن ارج نیابد، مگر فرد بىعرضه و بىحاصل، و خوش طبع و زیرک دانسته نشود، مگر فاجر، و امین و مورد اعتماد قرار نگیرد، مگر خائن و به خیانت نسبت داده نشود، مگر فرد درستکار و امین! در چنین روزگارى، بیتالمال را بهره شخصى خود گیرند، و صدقه را زیان به حساب آورند، وصله رحم را با منّت به جاى آرند، و عبادت را وسیله بزرگى فروختن و تجاوز نمودن بر مردم قرار دهند و این وقتى است که زنان، حاکم و کنیزان، مشاور و کودکان، فرمانروا باشند!

***
29- زیرکى به هنگام فتنه


«کُنْ فِى الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ; لا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ، وَ لا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ.»
هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش که نه پشتى دارد تا سوارش شوند و نه پستانى تا شیرش دوشند.

***
30- اقبال و ادبار دنیا
«إذا أَقْبَلَتِ الدُّنیا عَلى أَحَد أَعارَتْهُ مَحاسِنَ غَیْرِهِ، وَ إِذا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحاسِنَ نَفْسِهِ.»
چون دنیا به کسى روى آرد، نیکویى هاى دیگران را بدو به عاریت سپارد، و چون بدو پشت نماید، خوبى هایش را برباید.

***

??- ناتوان ترین مردم
«أَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسابِ الاِْخْوانِ، وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.»
ناتوانترین مردم کسى است که توانِ به دست آوردن دوستان را ندارد، و ناتوانتر از او کسى است که دوستى به دست آرد و او را از دست بدهد.

***
32- فریاد رسى و فرح بخشىِ گرفتار
«مِنْ کَفّاراتِ الذُّنُوبِ الْعِظامِ إِغاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ.»
از کفّاره گناهان بزرگ، فریاد خواه را به فریاد رسیدن، و غمگین را آسایش بخشیدن است.

***
33- نشانه کمال عقل
«إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلامُ.»
چون خرد کمال گیرد، گفتار نقصان پذیرد.

***
34- رابطه با خدا
«مَنْ أَصْلَحَ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللّهِ أَصْلَحَ اللّهُ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیاهُ. وَ مَنْ کانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ کانَ عَلَیْهِ مِنَ اللّهِ حافِظٌ.»
آن که میان خود و خدا را اصلاح کند، خدا میان او و مردم را اصلاح مىکند و آن که کار آخرتِ خود را درست کند، خدا کار دنیاى او را سامان دهد. و آن که او را از خود بر خویشتن واعظى است، خدا را بر او حافظى است.

***
35- افراط و تفریط
«هَلَکَ فِىَّ رَجُلانِ مُحِبٌّ غال وَ مُبْغِضٌ قال.»
دو تن به خاطر من هلاک شدند: دوستى که اندازه نگاه نداشت و دشمنى که بغض ـ مرا ـ در دل کاشت.

***


36- روایت و درایت
«إِعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعایَة لاعَقْلَ رِوایَة، فَإِنَّ رُواةَ الْعِلْمِ کَثیرٌ، وَ رُعاتُهُ قَلیلٌ.»
هر گاه حدیثى را شنیدید آن را با دقّت عقلى فهم و رعایت کنید، نه بشنوید و روایت کنید! که راویان علم بسیارند و رعایت کنندگانِ آن اندک در شمار.

***
37- پاداش تارک گناه
«مَا الُْمجاهِدُ الشَّهیدُ فى سَبیلِ اللّهِ بِأَعْظَمَ أَجْرًا مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ، لَکادَ الْعَفیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکًا مِنَ الْمَلائِکَةِ.»
مُزد جهادگرِ کشته در راه خدا بیشتر نیست از مرد پارسا که ـ معصیت کردن ـ تواند ـ لیکن ـ پارسا ماند و چنان است که گویى پارسا فرشته اى است از فرشته ها.

***
38- پایان ناگوار گناه
«أُذْکُرُوا انقِطاعَ اللَّذّاتِ وَ بَقاءَ التَّبِعاتِ.»
به یاد آرید که لذّتها تمام شدنى است و پایان ناگوار آن بر جاى ماندنى.

***
39- صفت دنیا
«فى صِفَةِ الدُّنْیا: تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ.»
در صفت دنیا فرموده است:مىفریبد و زیان مىرساند و مىگذرد.

***


40- دینداران آخر الزّمان


«یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا یَبْقى فیهِ مِنَ الْقُرْآنِ إِلاّ رَسْمُهُ وَ مِنَ الاِْسْلامِ إِلاَّ اسْمُهُ. مَساجِدُهُمْ یَوْمَئِذ عامِرَةٌ مِنَ الْبِناءِ خَرابٌ مِنَ الْهُدى. سُکّانُها وَ عُمّارُها شَرُّ أَهْلِ الاَْرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ وَ إِلَیْهِمْ تَأْوِى الْخَطیئَةُ یَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْها فیها.
وَ یَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ إِلَیْها.
یَقُولُ اللّهُ تَعالى «فَبى حَلَفْتُ لاََبْعَثَنَّ عَلى أُولئِکَ فِتْنَةً أَتْرُکَ الْحَلیمَ فیها حَیْرانَ» وَ قَدْ فَعَلَ. وَ نَحْنُ نَسْتَقیلُ اللّهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ.»


مردم را روزگارى رسد که در آن از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام آن، در آن روزگار ساختمان مسجدهاى آنان نو و تازه ساز است و از رستگارى ویران. ساکنان و سازندگان آن مسجدها بدترین مردم زمین اند، فتنه از آنان خیزد و خطا به آنان درآویزد.
آن که از فتنه به کنار ماند بدان بازش گردانند، و آن که از آن پس افتد به سویش برانند.
خداى تعالى فرماید: «به خودم سوگند، بر آنان فتنه اى بگمارم که بردبار در آن سرگردان مانَد» و چنین کرده است، و ما از خدا مىخواهیم از لغزش غفلت درگذرد.

 


 

                                   

                                                         


چهارشنبه 88/9/18 | پیام های دیگران ()

 

کران تاکران لاله های آتشین...

کران تاکران تاچشم کارمی کرد،درسرزمین رملی  فکه لاله به چشم می خورد.

اماخوب که می نگریستی لاله نبود.

بلکه گودالی ازپس گودالی دیگرکه دراثراصابت توپ وخمپاره آتشین بودندولاله به نظرمی آمدند.

کسی شایدباورنمی کندکه ساعت 14هوادراثردودوگردوخاک بسان غروب خورشید تاریک بودوبه درخشش آتش خمپاره هاکمک می کرد.

آنجاانفجاردرپی انفجاربودوتنهاجان پناه رزمنده جان بکف زمین گرم جنوب بود.

گونه های پاک ودلربای بسیجیان برروی ماسه های روان وداغ قرارمی گرفت .

پشته هاازکشته هادرست شدوهمانندسدی پولادین درمقابل دژخیمان قرارگرفت .

والفجرهای مقدماتی ویک رامی گویم .

فکه!

چه اسم آشنایی؟

پهندشتی باتپه های ماهور،سنگرهای ضدآرپی جی

سرزمینی وشایدقطعه ای ازبهشت !

شکی ندارم نه تنهادرسال  1361

هنوزم که هنوزه صدای  ضربه سیلی نواخته شده برگونه  فاطمه (س ) برتارک فکه نقش بسته

وصدای غربت تنهاترین سرداروهل من ناصرینصرنی

حسین ابن علی (ع )دراین پهن دشت به گوش می رسد.

اینجاکربلایی دیگراست .

کربلای فکه .

صدای مظلومیت بسیجیان شهیدوشهیدان بسیجی

درجای جای این پهن دشت به گوش می رسد.

فکه توچه سرزمینی بزرگی هستی که سرداران بزرگ وگمنامان پاکباخته رادرقطعه ای اززمان که شایدهیچگاه تکرارنشود

درخودجاداه ای ؟

 

چه افتخاربزرگی نصیبت شده است که خونهای پاکی درتوجاری شدوبرای همیشه توراجاودانه ساخت .

راستی فکه ،یادم نمی رود،

زمانی که خون گونه های  آقاسیدمهدی برخاک گرمت می چکید،

وزمانی آرام ارام پیشانی خون آلودش ر ا برخاک گرمت

فرودآوردوباتبسم همیشگیش آرام آرام گفت : الهی راضیأ به رضائک و...

اماتودرگوشش چه گفتی ؟

که لبخندش بیشتروبیشترشدوتقاضایی عجیب کرد!

مرانبرید بگذاریدتامثل مولایم خداوندراملاقات کنم .

راستی فکه یادت هست  ؟

اون پیرمردلشگر ابومسلم اون حبیب ابن مظاهر 

خنده وگریش درهم آمیخته بودوداشت برای رفتن به یک سفرغیرقابل برگشت توکانال بابچه ها خداحافظی می کرد؟

همش می گفت بچه هاامام یادتون نره

مثه یه خورشید داش یواش یواش غروب می کرد

بچه هاهم متأثرشده بودندوچشماشونودوخته بودندتوچشم این پیرمرد

گریه ،گریه ای برای بازمادن ازقافله شهدا وپای لنگ

راستی درآن سرزمین عجیب وغریب بدنبال چه بودند؟

فکه به من بگو!

فقط توازرازهای درون آنان باخبری

 

 

 


چهارشنبه 88/9/11 | پیام های دیگران ()

 
قالب وبلاگ